شاهد حماسه ملت


 





 

درآمد
 

جوان بود و بي تجربه، اما بي باك و در پي كشف حقيقت و از اين رو تن به امواج سترگ انقلاب سپرد و با دوربيني ابتدائي تا آنجا كه دانش و آگاهي آن ورزش اجازه مي داد، به ثبت لحظات بزرگ ترين حماسه زندگي ملت خويش همت گمارد و توانست شاهدي هوشيار بر مظلوميت مردماني ايثارگر و با ايمان باشد، شاهدي كه بعدها تصاوير شگفتي را بر اساس تجارب به دست آمده از روزهاي انقلاب، در عرصه هاي هشت سال دفاع مقدس ثبت كرد.

متولد چه سالي هستيد. عكاسي را از چه سني و چگونه شروع كرديد؟
 

متولد سال 1338 هستم. از سال 55 در دبيرستان، با دوربين لوبيتل و بعد هم آگفاگورت كار را به صورت كاملا تجربي شروع كردم. به قدري علاقه داشتم كه خود به خود بسياري از تنظيمها را ياد گرفتم.

اولين عكسي كه گرفتيد و به صورت خاطره برايتان ماند، كدام است؟
 

من سال 58 به سربازي رفتم. يك سال قبل از آن و در دوره انقلاب، عكاسي را با حادثه جوئي مخلوط كردم و هر جا كه مي توانستم سرك مي كشيدم. اولين خاطره اي كه يادم مي آيد،تسخير كلانتري نازي آباد بود كه هيچ وقت هم فيلمهاي آن را جايي نديدم.

دوستان شما در مطبوعات مي گويند كه نگاتيو عكسهايشان را به نشريه مربوطه داده اند و در آرشيو آنجاست و چيزي در اختيار ندارند. شما كه به ميل خودتان و به شكل تجربي عكاسي مي كرديد كه نمي توانيد اين را بگوييد.
 

من نگاتيو عكسهايم در اختيار نشريه اي نيست، ولي آنرا فرستادم آلمان كه برايم چاپ كنند و ديگر شما عكسها را ديديد،من هم ديدم!

پس براي ما فرقي نكرد. شما هم عكس نداريد.
 

نمي دانم چه شد كه دستم نرسيد. اسلايد هم بود. چهار حلقه اورو بود كه ارزان بود و ازتمام كلانتريها و خيلي جاها عكس گرفته بودم و فرستادم كه ظاهر كنند كه به دست نرسيد.

و لابد عكسهاي شما از بقيه رويدادها هم به همين سرنوشت دچار شد.
 

بله. در هفده شهريور با يك دوربين فيلمبرداري درست وسط ميدان فيلم گرفتم جالب اينجاست كه آن را هم ندارم

اين را هم فرستايد آن طرف؟
 

نه، يك دانشجوي هنر يا سينما بود از من گرفت و گفت برايت ظاهر مي كنم و از روي آن فيلم مي سازم.

چه طور اطمينان كرديد كه فيلم هفده شهريور را بدهيد به كسي؟
 

نه. بچه محل بود او را مي شناختم. آن روز دوربين عكاسيم را دادم به او يك دوربين فيلمبرداري سوپر هشت را امانت گرفتم كه از هفده شهريور فيلم بگيرم. با اين دوربين مي شد تك فريم گرفت و من به عبارتي با آن،عكاسي مي كردم. با خودم فكر كردم كه از تك تك آنها بعدا استفاده مي كنم.

حتي يك فريم از هفده شهريور نداريد؟
 

خير. آن را هم از دست دادم.

يعني كسي كه فيلم را از شما گرفت و برد، ديگر نديديد؟
 

چرا،ولي گفت فيلم را از من گرفتند و از اين جور حرفها.

از هفده شهرير عكس كه نداريد. دست كم حادثه آن روز را دقيق برايمان تعريف كنيد.
 

در يك راهپيمايي اعلام كردند كه روز جمعه 17 شهريور در ميدان ژاله جمع مي شويم.

راهپيمايي قيطريه ؟
 

خير. راهپيمائي ديگري بود. چون ما آن روزها، دانشگاه زياد مي رفتيم. دقيقا يادم نيست كدام راهپيمايي بود. من دوستي داشتم به اسم حسين فاطمي كه الان در نازي آباد مدرسه اي به اسم او هست. هميشه با هم مي رفتيم. تيپ من يك جوري بود كه همه خيال مي كردند خبرنگار خارجي هستم. روز هفده شهريور با حسين دوربيني را برداشتيم و رفتيم ميدان ژاله. يادم نمي رود كه دوربين دستم بود و سربازي مي گفت، «جلو نيا، و گرنه مي زنم.» جواني بود و سرپرشور. خيلي جرئت داشتيم. نمي دانم آن همه جرئت كجا رفت.

شما كاملا آن حادثه را ديديد؟
 

بله.حتي اولين كسي را كه شهيد شد و مردم، او را برداشتند، ديدم. دوربينم را به طرف مردم گرفته بودم و آنها پشت سر هم مي گفتند، «مستر ! مستر! عكس بگير! ببين چه مي كنند!»

دست كم از همكارانتان خوش شانس تر بوديد، چون آنها را هم مامورها تعقيب مي كردند، هم مردم خيال مي كردند مامور هستند.
 

بله، هيچ وقت يادم نمي رود كه با فاطمي عكسها را گرفتيم و بعد كه حمله كردند در كوچه پسكوچه هاي خيابان پيروزي آمديم و باورتان نمي شود تا خانه مان كه در نازي آباد بود، پياده و به صورت جنگ و گريز آمديم كه نكند دوربين را از من بگيرند و فيلمها نابود شودند.

و آن وقت خودتان فيلمي را كه با زحمت گرفتيد، دو دستي تقديم كرديد كه ببرند آن را گم كنند.
 

آن روزها كه حس و حال ما اين جور نبود. همه به هم اطمينان داشتيم. خانه زندگيمان راهم كه دست دوست و همسايه مي داديم، مشكلي پيش نمي آمد، روحيه مردم در روزها و سالهاي اول انقلاب، اين جور كه نبود.

روز سيزده آبان هم جلوي دانشگاه رفتيد؟
 

شهيد حسين فاطمي آمد نبال من و گفت، «بيا برويم!» نمي دانم چه شد كه نرفتم. كار داشتم، مريض بودم، نمي دانم، ولي او رفت و همان روز هم شهيد شد.

از رفتن شاه عكس داريد؟
 

فكر كنم عكسهاي آن روز را هنوز داشته باشم.

خدا را شكر.
 

آن عكس معروفي كه گرفتم، عكس همان كسي بود كه اسكانسها را سوراخ و با آنها كلاه درست كرده بود و همه جا مي رفت.

تحصن دانشگاه را بوديد؟
 

فكر مي كنم بودم و از آن هم عكسي داشته باشم. چيز خاصي يادم نمي آيد. آزاديهاي زندانيها را يادم مي آيد.

از دستگيري سران حكومت شاه عكس گرفتيد؟
 

نه، در آنجا بيشتر عكاسان مطبوعات مي رفتند.

از خاطرات روزهاي تظاهرات و شهدا چيزي به ياد داريد؟
 

خانه ما نزديك بهشت زهرا بود و آنجا زياد مي رفتم. ما كه ذهنيت خبري نداشتيم و بيشتر از مردم عكس مي گرفتم. قضيه بهشت زهرا براي من و دوستانم اين طور بود كه در آن روزها كه دائما شهيد مي آوردند، مي رفتيم غسالخانه بهشت زهرا و از شهدا عكس مي گرفتيم. يادم هست بسياري از اطلاعات، از جلوي همان غسالخانه به اطلاع مردم مي رسيد. اگر شهيدي اسمش مشخص بود كه مي نوشتند، اگر هم نبود درباه اش توضيح مي دادند.

عكس اين شهدا را كه داريد؟
 

فكر مي كنم داشته باشم. خيلي از عكسها را هم آن موقع كه اداره پست كار مي كردم و توي ميدان توپخانه مي فروختند و من مي خريدم. خيلي عكس داشتم. آنها را به چه كسي دادم يا چه كارشان كردم، نمي دانم. من خودم كه عكاس حرفه اي نبودم. موقعي هم كه مي رفتيم بهشت زهرا، از ترس مامورها نمي شد فلاش زد. حتي يادم هست شهيدي را آورده بودند كه همه بدنش را با سيگار سوزانده بودند. حتي بعضي از آنها دستهايشان از آرنج جدا شده بود. من آن روزها و موقع جنگ به نسبت حالا ترس حاليم نبود.

روز دوازده بهمن بهشت زهرا بوديد؟
 

من نتوانستم جلو بروم و امام را ببينم. بهشت زهرا يك منبع آب داشت و من به هر زحمتي بود خودم را تا بالاي آن رساندم و عكسهايي را گرفتم. بعد چون امام را نمي توانستم ببينم، از روي تلويزيون عكاسي كردم جواني هم واقعا عالم خودش را دارد.

شما هيچ وقت امام را از نزديك نديديد؟
 

چرا، بعدها در جماران عكاسي كردم.

احساس شما به عنوان يك عكاس به هنگام عكس گرفتن از امام، چه بود؟
 

چهره ايشان طوري بود كه هر عكاسي دوست داشت از آن عكس بگيردو بسيار چهره زيبا و جذابي بود. يك جور فتوژنيك با ابهت. من آن پايين ايستاده بودم و يكي از دغدغه هايم اين بود كه همه جور دقتي را دارم از نظر نور و زاويه بندي و باقي مسائل انجام مي دهم، ولي اگر موقع ظهور ببينم كه عكس درست نيفتاده، چه بايد بكنم. مثل حالا نبود كه از صحنه دويست تا عكس مي گيرند و بالاخره چند تايي درست در مي آيد. آن روز اين آرزوي هميشگي من از هميشه قوي تر بود. آن موقع جوان بودم و خيلي حرفه اي نبودم. آن روزهايي كه مي رفتم جماران عكس بگيرم در كيهان كار مي كردم.

چه سالي ؟
 

61،62. با سردبيرمان آقاي تهراني رفتيم و فقط يك نفر را راه مي دادند. آقاي تهراني گفت، «شما برويد كه مي توانيد عكس بگيريد.» اين كار آقاي تهراني را هرگز از ياد نمي برم.

عكستان چاپ شد؟
 

فكر مي كنم چاپ شد و سعي مي كنم برايتان پيدا كنم.

شما در حوادث قم حضور داشتيد؟
 

قم رفتم، ولي يك سرباز را فراري دادم. عكسهاي با جسارت را استاد ملكي گرفته اند كه واقعا از نظر حضور در صحنه و شهامت، نظير نداشتند. ايشان هميشه نزديك به صحنه بوده اند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 15